نفس مامان ،آبتین عزیزتر از جاننفس مامان ،آبتین عزیزتر از جان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

آبتین گل پسر مامان

دفتر خاطرات کودکی آبتین جان

ناگهان...

                                        آبتین جان : تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده ی گزند مباد   دوستان نی نی وبلاگی سلام آبتین جان عزیز ما چند روزیه که بدلیل تب بالا در بیمارستان بستری شده و چند روز دیگه هم از قرار معلوم به قول پزشک ایشان باید بستری باشد. آبتین ما منتظر دعای شما مهربانان است که سلامتی اش را باز یابد...   بابای آبتین ...
31 شهريور 1391

یه پُست توپ !

امشب از همه ی شبها بی قرار تر بودی  و فقط می خواستی بغلت کنم ! بهونه هات هم شیرین هستن عسلم! اما امشب بالاخره پنجمین مرواریدتُ با هزار ترفند دیدم ! مبارکت باشه عزیزم.... هرجا قدم برمیداشتم دنبالم می اومدی و بغل می خواستی !  همه ی توپ هاتو گذاشتم جلوت بلکه سرگرم بشی یه کم به خونه برسم و بهت گفتم توپ...با توپ هات بازی کن عزیزم! چند دقیقه بعد با یه تو پ اومدی تو آشپزخونه گفتی: توپ ! من از خوشحالی بال در اوردم و بغلت کردم و تو امشب پشت سرهم داری میگی :توپ...توپ....توپ ! البته بعضی وقتاش هم میگی پوت ! یک ریز و پشت سر هم.... و همچنان آب دهان مبارکت هم سرازیره! فدای تو که زندگیمو رنگ عشق زدی...رنگ مهرب...
23 شهريور 1391

اولین حق فرزند بر والدین !

امروز داشتم واسه خاله جون که نی نی شون دختره دنبال یه اسم خوب می گشتم یه وبلاگ دیدم که درمورد اسامی ایرانی ثبت شده در مرکز ثبت احوال بود و باعث شد کلی بخندم و البته تاسف بخورم ! این چه جور مسلمونیه که آداب دینش رو بلد نیست؟!!!!! اسلام عزیز اولین حقی که از فرزند برعهده ی والدین گذاشته نام نیک هست .. با من مطلب زیر رو بخون تا علت تاسفم رو بیشتر حس کنی !   عجیب ترین اسامی پسران..... آرشیو، آسیب، اجباری، اخی، اردوخان، اشتر، اهریمن، باباقلی، بیابانی، ملخ، فضا، فراری، شفتالو، شربت، قطار، قطاری، قسمت، قربانی، کابوس، گشنه، گرگ آقا، بره، بشم، بهداشت، بوشفر، چاه، چراغ، چیتر، زنگی، سرباز، شوجر، علاقه، غم، ...
20 شهريور 1391

تاب...تاب !

  سلام نفس مامان این روزها حسابی دلم گرفته ! گاهی وقتا میخوام بنویسم اما دیگه مثل گذشته ها کلماتم یاری نمیکنن! دیروز کچلت کردم و بابا وقتی از سرکار اومد خونه وتو رو با اون قیافه دید دلش ضعف رفت از احساسات‌! وقتی این دلنوشته ها رو که سرانگشتای خسته ی من تو دنیای مجازی برات رقم میزنن میخونی یادت باشه چقدر مامان دلتنگی به دوش کشیده واسه این روزها که تو داری تجربه شون میکنی ! امشب با هم رفتیم پارک ! به زور از تاب جدات کردم ! همش گریه میکردی:تا...تاب...تا....تاب...تاب... وقتی هم داشتیم برگشتیم خونه یه دخمل که اونهم کچل بود! اومد کنار کالسکه ت و عروسکتو گرفت تو جیغ کشیدی و گریه ات منو نگران کرد آخه همین طور دهنت باز ...
17 شهريور 1391

به استقبال تولد آبتینم !

  بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا !   امروز زیباترین روز خداست برای من! چقدر زود گذشت...مثل یه چشم به هم زدن سالی سپری شد و غنچه ی زیبای ما یه گل بی نظیر شده که عطر نفسهاش به زندگیمون شکوهی خواستنی بخشیده ! یک سال پیش درست همین ساعت درد های شیرین جاودانگی به سراغم اومدن و دلم لبریز از یک حس بی بدیل شد ! امشب برای ساعت زیبای شکفتنت 22:05دقیقه تک تک ثانیه ها رو می شمارم ...همه خاطرات اون لحظه های عزیز جلوی چشمام صف ...
4 شهريور 1391
1